سربازی - پایان آموزشی - 62 روز بدون مرخصی!(دلنوشته)
ارسال شده توسط Ali Yazdani در تاريخ شنبه 20 شهريور 1395 در دلنوشته های من | ديدگاه

سلام بازگشت به خونه و زندگیِ قبل از رفتن به سربازی خودشم بعد از 62روز ندیدن رنگ خونه و خونواده 62 روز دور بودن از همه چی ، دور بودن از زندگی! خیلیا میگن سربازی ، پسر هارو تبدیل میکنه به مرد! اما یه سری هم اعتقاد دارن که سربازی هیچ پسری رو مرد نکرد و میگن سربازی یعنی : بی تفاوت شدن به تحقیرها ، تنهایی ها و آرزوها ، سخت و سرد که شدی میگویند مرد شد.! ادامه ی دلنوشه رو در ادامه ی مطلب بخونید...
رفــیـــق فـــقـــطـــ خــــــــــدا ؛ دل نوشته + پوستر (طراحی خودم)
ارسال شده توسط Ali Yazdani در تاريخ جمعه 11 تير 1395 در دلنوشته های من | ديدگاه
ارسال شده توسط Ali Yazdani در تاريخ جمعه 11 تير 1395 در آثار و طراحی های من | ديدگاه

با سلام خدمت شما دوستان اینبار و در این فرصت پوستری طراحی کردم با موضوع رفیق و رفاقت از یه رفیق هم اسم بردم که رفیق هممونه ، ولی همه ما باهاش رفیق نیستیم ! خـــــــــدا، رفیقی بی منت و رفیقی تک... ادامه ی دل نوشته و پوستر رو در ادامه ی مطلب قرار دادم ...
سال نو (1395) مبارک...
ارسال شده توسط Ali Yazdani در تاريخ یکشنبه 01 فروردين 1395 در دلنوشته های من | ديدگاه

سلام سال نو مبارک . امیدوارم سالی خوب و پر از موفقیت پیش رو داشته باشید. سال 1394 هم با تمام اتفاقات خوب و بدش تموم شد، با تمام فراز و نشیب هاش... بیاین تو این سال جدید تمام دلخوری ها و کینه ها رو بیرون بریزیم و صفا و صمیمیت رو برای خودمون و اطرافیانمون به ارمغان بیاریم... امیدوارم تو این سال (1395) به آرزوهاتون برسید
چرا ما تا عاشورا پر شور هستیم ولی بعدش کم رنگ میشویم؟-(دلنوشته)
ارسال شده توسط Ali Yazdani در تاريخ یکشنبه 10 آبان 1394 در دلنوشته های من | ديدگاه

سلام این متنی (دلنوشته ای بگم بهتره ) که الان دارم مینویسم شب هفتم امام نوشتم یعنی دقیقا پنج شنبه94/08/07 و جمعه94/08/08 یه مقداریشو نوشتم و الانم تکمیلش کردم : این هم از ماه محرم، اومد، رسید به عاشورا،سوم امام،و امشبم شبِ هفتم امام حسین (علیه السلام) و یاران با وفایش انگار همین دیروز بود که منتظر رسیدنِ روزِ اول محرم بودیم ، تا ماه محرم با حال و هوای خاص خودش بیاد و شروع بشه، ولی ، اومد و مثل برق و باد گذشت ، نمیدونم تا الانش چقدر تونستیم از ارادتمون به امام حسین (علیه السلام) و باران با وفاش رو نشون بدیم. نمیدونم کیا تونستن تا الان.......
غرور منفی - چرا؟! (دلنوشته)
ارسال شده توسط Ali Yazdani در تاريخ دوشنبه 20 مهر 1394 در دلنوشته های من | ديدگاه

سلام داشتم به این فکر میکردم که چرا ما آدما باید در بعضی مواقع یه غرورِ کاذب(منفی) داشته باشیم؟ چرا نباید همدیگه رو ببخشیم؟ چرا باید از هم کینه به دل بگیریم؟ چرا باید اجازه بدیم با یه مسئله ی کوچیک رابطمون بهم بخوره؟ و چرا فکر میکنیم پا پیش گذاشتن برای از بین بردنِ کینه ها و کدورت ها آدمو کوچیک میکنه؟
خاطره رو دست کم نگیر...(دلنوشته ی من)
ارسال شده توسط Ali Yazdani در تاريخ سه شنبه 14 مهر 1394 در دلنوشته های من | ديدگاه

1394/07/14 خاطره..!! آره اسمش دخترونس؛ اما مردونه آدمو داغون میکنه...
ساعت از پنج بعد از ظهر گذشه!
بعضی وقتا یه دفه ، یه چیزایی یادت میاد که خرابت میکنه...
یه چیزایی که حتی بعضی وقتا دلت میخواد اون خاطرات هیچوقت یادت نیاد؛ لااقل تا زمانی که خودت نخواستی.
یه روزه زمستونی(دلنوشته)
ارسال شده توسط Ali Yazdani در تاريخ شنبه 04 بهمن 1393 در دلنوشته های من | ديدگاه

سلام صبح بخیر چرا میگم صبح بخیر؟ چون امروز چهارم بهمن ماهِ و ساعت 9:16 امیدوارم که امروز یه روزه خوب باشه امروز من منتظر جواب یه امتحان هستم. هوا سرده . .