خاطره رو دست کم نگیر...(دلنوشته ی من)
ارسال شده توسط Ali Yazdani در تاريخ سه شنبه 14 مهر 1394 در دلنوشته های من | 0 ديدگاه

1394/07/14 خاطره..!! آره اسمش دخترونس؛ اما مردونه آدمو داغون میکنه... علی
ساعت از پنج بعد از ظهر گذشه!
بعضی وقتا یه دفه ، یه چیزایی یادت میاد که خرابت میکنه...
یه چیزایی که حتی بعضی وقتا دلت میخواد اون خاطرات هیچوقت یادت نیاد؛ لااقل تا زمانی که خودت نخواستی.
با اینکه اون خاطرات شیرینن ، اما حسی که اون لحظه بهت میده اینه که ای کاش هیچوقت اون خاطرات برات اتفاق نمی افتاد!
نمیدونم ..
شاید الان اینجوری میگم و شاید بعدا دوباره نظرم عوض بشه.
شایدم...!!!؟
خیلی بده ... که خاطراتی تو ذهنت زنده بشه که دلت میخواست فراموششون کنی
خاطراتی که حالت رو عوض میکنه...
اولش میگی هِی...چه زمونه ای داشتیم ، یکم بعدش بغضت میگیره ، البته قبل از اینکه بغضت بگیره شاید خندت گرفته باشه و چند لحظه با اون خاطرات دوباره زندگی کنی.
اما اون بغض مهمه ...
چرا باید بغضت بگیره؟؟
اگه اون خاطرات شیرینه ، چرا بغض؟؟
دلایل خیلی زیادی میتونه داشته باشه که اون شیرینی رو برات تلخ بکنه..
هِه خاطره...!
دیگه میخوام از یادم بره...اِممم، البته نه همش!
بعضی وقتا کلی فکر می کنیم تا یه خاطره یادمون بیاد اما...
دریغ از یه خاطره!...
اما بعضی وقتا هم ، همون وقتی که اصلا فکرشم نمیکنی ، یه خاطره ی شیرین که الان شیرینیشو جوره دیگه نشونت میده ، یادت میاد.
خاطره رو نباید دست کم گرفت...
گفتم اسمش دخترونس اما آدمو مردونه داغون میکنه.
وقتی اس ام اس های قدیمیِ خودت با بهترین رفیقتو به یادِ قدیما نگاه میکنی....
همون رفیقی که بیشتر اوقاتتون رو باهم بودید ...
همون رفیقی که با هم مثل دوتا داداش بودید...
همون رفیقی که واقعا دوسش داشتی...
ولی الان مثل قدیم رفیق نیستید...!
ولی الان رابطه تون سرد شده...!
چه حسی بهتون دست میده...؟!
به نظرتون این خاطرات ، که با چک کردنِ اس ام اس های قدیمی تو ذهنتون زنده میشه ، شیرینه ؟ یا تلخ؟
بذار بازم بگم تا راحت تر بتونید نظر بدید...
یادتون بیاد شما دوتا همون رفیقایی بودید که کلی حسود داشتید..!
آره حسود!
اصلا همون حسودا بودن که هِی میخواستن بینتونو بهم بزنن.
همون حسودایی که آرزوشون این بود که رابطه تون بهم بخوره و سرد بشه.!
و ببینید که الان به آرزوشون رسیدن!!!
همون رفیقایی که اگه یه روز همدیگه رو نمی دیدید یه جور دیگه از حال هم با خبر می شدید.
همون رفیقایی که کلی برنامه برای آیندشون با هم داشتن ، نقشه ها برای با هم بودن کشیده بودن...!
همون رفیقایی که ساعت های باهم بودن اونقدر بهشون خوش میگذشت که زمان از دستشون در میرفت...
هِی رفیق...!!!
کاری با حرفی که الان پیش خودت درباره ی من میزنی یا فکری که درباره م میکنی ندارم.
فقط اینو بدون ، من از رفاقتم دست نکشیدم .
حرفِ مرد یکیه و پای حرفم هستم.
از این حرفا تو دلم فراوونه ..
تیکه تیکه میگم تا بتونید بخونید..
1394/07/14
18:15